جدول جو
جدول جو

معنی تیر کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

تیر کشیدن
درد گرفتن اعضای بدن چنانکه گویی سوزنی درآن فرو میکنند
تصویری از تیر کشیدن
تصویر تیر کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تیر کشیدن
درد گرفتن عضوی از بدن به حالتی که انگار سوزن در آن فرو می کنند، تیراندازی کردن
تصویری از تیر کشیدن
تصویر تیر کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تیر کشیدن
((کِ دَ))
درد گرفتن عضوی از بدن انگار که سوزنی در آن فرو می کنند
تصویری از تیر کشیدن
تصویر تیر کشیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بیکدفعه بلاجرعه کشیدنیکباره نوشیدن، برروی سر کشیدن عبا و جامه برسر کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زجر کشیدن
تصویر زجر کشیدن
سختی دیدن رنج کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جار کشیدن
تصویر جار کشیدن
جار زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیغ کشیدن
تصویر جیغ کشیدن
جیغ زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش کشیدن
تصویر پیش کشیدن
مطلب یا سخنی را بمیان آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیپ کشیدن
تصویر پیپ کشیدن
استعمال پیپ چپق کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتق کشیدن
تصویر تتق کشیدن
تتغ کشیدن پرده کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفیر کشیدن
تصویر صفیر کشیدن
سوت زدن سوت کشیدن، سوت کشیدن به علامت تحقیر رسوا و ذلیل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرر کشیدن
تصویر ضرر کشیدن
زیان دیدن، زیان بردن، ضرر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیه کشیدن
تصویر غیه کشیدن
بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جار کشیدن
تصویر جار کشیدن
مطلبی را با آواز بلند اطلاع دادن، کنایه از فاش کردن، جار زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیم کشیدن
تصویر سیم کشیدن
کشیدن و امتداد دادن سیم برق یا تلفن یا تلگراف از جایی به جای دیگر و وصل کردن آن، سیم کشی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرر کشیدن
تصویر ضرر کشیدن
زیان بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیه کشیدن
تصویر غیه کشیدن
آواز بلند برآوردن در عزا و عروسی و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیرت کشیدن
تصویر غیرت کشیدن
تعصب کسی را کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار کشیدن
تصویر کار کشیدن
بکار وا داشتن شخصی یا جانوری را
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است جیغ کشیدن غیه کشیدن جیغ کشیدنبه هنگام جشن مانند عروسی (مخصوصا از طرف زنان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمر کشیدن
تصویر کمر کشیدن
بر چیزی استوار بستن کمر بمقصد غالب آمدن بر آن و افزون شدن از آن: (کمر برکلاه فریدون کشید سر تخت بر تاج گردون کشید)، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیفر کشیدن
تصویر کیفر کشیدن
به جزای عمل خود رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کین کشیدن
تصویر کین کشیدن
انتقام کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهر کشیدن
تصویر گهر کشیدن
حمل کردن گوهر، اشک فراهم کردن برای گریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیف کشیدن
تصویر لیف کشیدن
لیف زدن، دندان زدن پوست خربزه ومانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میل کشیدن
تصویر میل کشیدن
کور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیل کشیدن
تصویر نیل کشیدن
کنایه از سر سبزی و بخت است: (طبایع را یکایک میل درکش بدین خوبی خرد را نیل درکش خ) (گنجینه گنجوی. 363)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار کشیدن
تصویر بار کشیدن
((کِ دَ))
ناز خریدن، ناز کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش کشیدن
تصویر پیش کشیدن
((کِ دَ))
مطرح کردن، عنوان کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جار کشیدن
تصویر جار کشیدن
((کَ یا کِ دَ))
فریاد زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیم کشیدن
تصویر سیم کشیدن
نصب سیم و تجهیزات وابسته برای ایجاد یک مدار یا شبکه تازه، چرک کردن زخم در اثر آب آلوده یا سرما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیه کشیدن
تصویر قیه کشیدن
((~. کِ دَ))
داد و فریاد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمر کشیدن
تصویر کمر کشیدن
((~. کِ دَ))
آماده شدن، مهیا شدن، کمر بر میان بستن، کمر بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میل کشیدن
تصویر میل کشیدن
((کَ دَ))
کور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش کشیدن
تصویر پیش کشیدن
کسی یا چیزی را به سوی خود کشیدن، مطلب یا سخنی را به میان آوردن، پیشکش کردن
فرهنگ فارسی عمید